امروزه در جایجای این شهر کسی را نمیتوان یافت که صریح و بیتعارف مردم را به امر بری و نوکری فرا بخواند، اما تا دلتان بخواهد افرادی را ملاحظه میکنید که با تکیه بر جایگاه و در اختیار گرفتن موقعیتی و با به نمایش گذاردن رفتارهایی، خود را خدمتگزار مردم معرفی میکنند و تازه انتظار دارند که مردم این لفاظی را مورد تایید قرار داده و به نوعی با گردن نهادن به این موضوع فرد مزبور را خادم بدانند و به خاطر برخورداری از نعمت وجود چنین خادمانی وامدار و سپاسگذار باشند.
مدیری که برای رسیدن به پست و مقام خود را به در و دیوار میکوبد و از هر کسی برای کسب اعتبار در نزد دارندگان حق تفیذ اختیار و یا برگزیدن مدیران التماس دعا دارد، چون به قدرت میرسد و خود را در جایگاهی مییابد که میتواند امر و نهی کند و یا امتیاز و حق برای این و آن تعیین کند، همه کار و زندگیش به جمعآوری مال و منال برای خود و اعوان و انصارش سپری میگردد و مردم را به هیچ نمیانگارد. اما چون زمان ایراد سخنرانی میرسد از هر زاهدی خدا ترستر و مردم دوستتر میشود و ورد زبانش خدمتگزاری برای مردم و قبول ولی نعمت مردم میشود. آیا در واقع خدمتگزار است و یا حاکمی میباشد که با ادبیات و زبان امروزین و یا دمکراتیک حرف میزند؟
مسلم است که پاسخ این سئوال جز این نیست که او رفتاری ملوکی دارد، اما خدمتگزاری دنیایی را طلب میکند که به فرمایش مولایمان به آب دهان بزی نمیارزد. با این اوصاف میباید برای تمیز بین امیر و خادم سعی شود، ابتدا یک تعریف روشنی از خدمت و خدمتگزاری ارائه گردد تا بلکه در ادامه بتوان به آنانی که خود را خدمتگزار معرفی میکنند، ولی در عمل جز امیری نمیتوان از اعمال آنها برداشت کرد، گفته شود که دوستان کمی با خودتان صادق باشید و با مراجعه به مطالبات و چشم انتظاری مردمی که موید آقا بالا سری شما با رای خود دارند، از جایگاه امیری پایین بیایید و برای تعالی جایگاهی که مسئولیت آن را دارید و خدمت به مردمی که همه چیزتان از آنان است، تنها به حرفشان گوش دهید تا بدانید که آنها در اصل چه کاری را خدمت میدانند، چه نوع خدمتگزاری را دوست دارند و در پی تحقق کدامین مناسبات بین خود و خدمتگزاران واقعی خود هستند؟
خدمت در معنای مواظبت، پرستاری، بهره، عملی برای دیگران انجام دادن، و خادم به معنای خدمتگزار و خدمتگر و مستخدم و خدمترسان است و در اصطلاح، خدمت هرگونه کار خیر و سودآوری است که فرد در مقابل اجرتی مشخص و یا انتظاری مادی و معنوی معین به انجام آن مبادرت میورزد.
براستی اگر این دو مفهوم را در هم جمع کنیم و به این معنی از خدمتگزار برسیم که مردم با طیب خاطر و رای خود کسی را انتخاب و یا منتصب میکنند تا با مالکیت یافتن بر قدرتی به مواظبت و مراقبت از آنان بپردازد و یا امکاناتی را در اختیار او میگذارند تا با توان مدیریتی آنها کار سودآور و منفعتسازی را برای مردم به انجام برساند کدام کار در حال انجام مدیران را میتوان کار سودآور و منفعترسان نام نهاد؟!
آیا استفاده از اتومبیلهای اداری، استخدام افراد وابسته به خود، بستن قرارداد با اقوام و نزدیکان و وابستگان خود، برگزاری جلسات بیمحتوی، خود و غیرخودی نمودن مردم، بازکردن سفره از اموال عمومی و جادادن دوستان و هواداران خود در کنار آن و هزاران کار از این دست را میتوان خدمت نامید؟
حال به سخنی از عطار نیشابوری در موضوع خدمت و خدمتگزاری اگر توجه بفرمایید مشخص میشود که چرا گفته میشود که مدعیان خدمتگزاری با خطا در ارزیابی از نوع خدمتی که ارائه میدهند، خود را در موقعیت امیر و حاکم مییابند و انتظاراتشان و یا رفتارهایشان وجه دستوری و امری مییابد.
عطار میفرماید:
اصحاب دنیا را خدمت، پرستاران و بندگان کنند و اصحاب آخرت را خدمت، احرار و بزرگواران کنند.
با این تعریف مشخص میشود که دنیاطلبان دنبال کارکشیدن و یا استثمار مردمان میروند و تا میتوانند رفاه و آسایش خود را بر مشقت و سختی معاش دیگران بنیاد مینهند. حال اگر این دنیا طلب فردی باشد که مردم با انتخاب او و فراهم آوردن امکاناتی در خور و شایسته از او انتظار به سهولت گرداندن امور خویش را داشتند باشند مسلم است که در عمل او مردم را به بندگی میگیرد تا خود راحت باشد و امور خود را به سامان گرداند و یا خود به طبقه فرادستی تبدیل میشود که میتواند با بهرهکشی از دیگران احساس خوشی کند. در حالی که مردم او را بکار گرفته بودند تا با به انجام رساندن کارهای سودآور و نفعرسان به آسایش رسند و اما آنانی که طالب این دنیا نیستند و یا افرادی آسمانی میباشند که همانا در تعریف مورد بحث مصداق فرمایش عطار، مردمان کسانی را به خدمتگزاری خود انتخاب میکنند که آزاده و رها از قید ماده و دنیا باشند و با طیب خاطر بدنبال ارائه خدمت به مردم باشند و این کار را افتخاری برای خود محسوب دارند. مصداق بارز و تجلی این موضوع را میتوان در اوایل انقلاب در بین بچههای جهاد و سپاه یا دیگر نهادهای انقلابی ملاحظه کرد، بدون این که امکانات و تشکیلاتی داشته باشند، بدون ساعت کار و اضافهکار و با کمترین توقعات، کلی خدمات انجام دادند. اکنون نیز مدیران باید با توجه به وضعیت موجود، خدمات جهادی انجام دهند.
بفرموده بزرگی، انسان خدوم ثواب مجاهد در راه خدا را دارد. و امروز خط مقدم ما علاوه بر تقابل با دشمنان خارجی، خدمت به مردم است.
این روزها بسیار مد و متداول شده که برخی از مسئولان شهری، شوراهای شهر و دست اندرکارانی که خدمت و مسئولیتی به آنها سپرده شده است، هر روز حرف و مرام و چهره عوض میکنند، لابی میزنند، قول میدهند و عمل نمیکنند و بجای پاسخ به مشکلات مردم و ادای دین، بیراهه میروند و از تاکتیکها و روشهای مختلفی چون خود را حق به جانب نشاندادن، خطا را به سر و کول دیگران انداختن، ضعف سیستم و خرابی خانه از پایبست و حتی ترساندن و چاپلوسی و غیره استفاده میکنند. آسیب، تنها به این مرحله ختم نمیشود بلکه متاسفانه توجیه این روال و روند، مخربتر نیز میباشد و آن این است که گفته میشود «این سیاست است دیگر، پدر و مادر نمیشناسد.» یا «این ذات پشت میزنشینی و قدرت است» یا «اینها تاکتیکهای حرفهایگری هستند و اقتضای شرایط چنین ایجاب میکند». یا «فلانی پشتش به … گرم است و… »
مسئولان، مدیران و تاثیرگذاران جامعه، درخصوص دیدگاه فلسفی و نحوه ارتباطشان با مردم جامعه به یکی از شکلهای زیر عمل میکنند که یا خدمت میکنند (خدمت پررنگ= عوام پسند و خدمت کمرنگ= عوامگرا) یا خیانت میکنند (خیانت کم رنگ= عوامزده و خیانت پررنگ= عوام فریب)، که البته بر این باوریم که مسئولان، مدیران، نمایندگان مردم در مجلس و شورا و همه تاثیرگذران جامعه بر مدار خدمت هستند.
البته باید دانست که مرز میان خدمت و خیانت (مردمستیزی و مردمباوری) ظریف و منفذدار است و در هر حال عوامفریبی و عوامزدگی مذموم و ناپسند است و شرایط زمانی و مکانی بر مقدار و جهت این نسبتها تاثیرگذار است. ذات عوامپسندی و عوامگرایی، درهرحال، نیکو و مثبت است اما شیوه اجرای آن ممکن است بار منفی به همراه داشته باشد.
اصلیترین وظیفه مسئولان شهری، پاسخگویی صحیح و تکریم مردم و اجرای قانون است تا فرایند خدمت و خدمتگزاری به انجام برسد. اما چنان که اشاره شد برخی از دستاندرکاران در قبال مسئولیت و وظایفشان متوسل به بهانههای مختلف میشوند. و به قول ملک الشعرای بهار:
ز بس که بودم نومید از اولیای امور
که جز عوامفریبی نداشتند هنر
هرچند شاید آنان بر این باور باشند که رفتاری حرفهای در موقعیت و مسئولیتشان دارند اما باید گفت حرفهایگری برابر است با خدمت خالصانه، زیرکانه، صادقانه و دلسوزانه با حداقل اشتباهات و ضرر رساندن به دیگران و دریافت حداکثر بازدهی در راستای رسیدن به پیشرفت و تکامل. پس دور زدن دیگران، لابی زدن، دروغ گفتن و سرکار گذاشتن، قسم دروغ خوردن، سوء استفاده از موقعیت و قدرت، دو به همزنی و اختلافاندازی، غرور و خشم و عصبانیت و جمود فکری، مصداق حرفهایگری و حرفهای بودن نیست، بلکه دقیقاً آفتها و آسیبهای حرفهای بودن هستند.
اما در مقابل خدمت شایسته و حرفهای بودن، عوامفریبی وجود دارد که بجای پاسخگویی در برابر قانون و مردم، اقدام به نقشهکشیدن، دروغ پردازی و پناه بردن به روابط و سنگاندازی برای دیگران میشود.
البته در زبان سیاسی جدید، دماگوژی به معنای عوامفریبی و مردمفریبی به کار میرود، یعنی بهرهگیری نادرست از احساسات و تعصب قومیتی، گمراه کردن مردم از طریق دادن وعدهها و شعارهای دروغین.
بنابراین دماگوژی، عوامفریبی و مردمفریبی معنی میشود و دماگوگ یا عوامفریب (آنکه عوام را بفریبد و مردم را گول بزند) کسی است که با ادعا و دروغ و وعدههای بیپایه و اساس با تحریف حقایق سعی میکند مردم را به سوی خود بکشد و موافقت و پشتیبانی آنان را جلب کند. به عبارت دیگر «عوامفریبی آن است که شخصی به جای استدلال و اقامه برهان برای اثبات یک عقیده، سعی میکند از راه تحریک احساسات و هیجانهای جمعی و توسل به عواطف و جوّ حاکم، نوعی تصدیق جمعی نسبت به نتیجه مطلوب خود به دست آورد و تحسین و پشتیبانی آنان را جلب کند»، مردم را در ذهن خود مانند گله بیعرضهای میانگارد که نیازمند چوپان است.
در عوامفریبی، گاه برای افزایش تأثیر روی تکتک افراد، از وسایل دیگری همچون بیان دروغهای رویایی و بزرگ، تحریکات مذهبی یا قومی، برافراشتن پرچمها، برگزاری کنسرتهای موسیقی کمک گرفته میشود.
چو پتک ار زیر دستان را بکوبی و نیندیشی
رسد روزی که بینی چرخ پتکست و تو سندانی
چو شمع حق برافروزند و هر پنهان شود پیدا
تو دیگر کی توانی عیب کار خود بپوشانی
عوامت دست میبوسند و تو پابند سالوسی
خواصت شیر میخوانند و تو از گربه ترسانی
ترا فرقان دبیرستان اخلاق و معالی شد
چرا چون طفل کودن زین دبیرستان گریزانی
مشهور است که میگویند عوام فریبی دو اصل غیراخلاقی دارد:
1- دروغ هر اندازه که بزرگتر باشد، مردم آسانتر باور میکنند.
2- اندکی حقیقت را با بسیاری دروغ درهم بیامیزند و به مردم عرضه کنند.
هرچند با این تعاریف پوپولیسم و دماگوژی شاید به هم شبیه باشند اما این دو در یک امر تفاوت ماهوی با هم دارند. یک سیاستمدار پوپولیست به آنچه که میگوید واقعاً باور دارد و در تلاش است تا ادعاهایش را عملی کند اما مسئله این است که اساساً شعارهای پوپولیستی به لحاظ کلیت و جامعیتی که دارند غیرعملیاتی هستند، اما یک دماگوک یا سیاستمدار عوامفریب هیچ اعتقادی به آنچه که میگوید ندارد و با علم به اینکه عملکردش نادرست است و مردم آن را بر نمیتابند آشکارا با وارونه جلوهدادن حقایق و استفاده از دروغهای پیدرپی در تلاش برای لاپوشانی حقیقت است.
در خطبه 200 نهج البلاغه میخوانیم:
"و من کلام له ( علیهالسلام) "
وَ اللَّهِ مَا مُعَاوِیَةُ بِأَدْهَى مِنِّی وَ لَکِنَّهُ یَغْدِرُ وَ یَفْجُرُ وَ لَوْ لَا کَرَاهِیَةُ الْغَدْرِ لَکُنْتُ مِنْ أَدْهَى النَّاسِ وَ لَکِنْ کُلُّ غَدْرَةٍ فَجْرَةٌ وَ کُلُّ فَجْرَةٍ کَفْرَةٌ وَ لِکُلِّ غَادِرٍ لِوَاءٌ یُعْرَفُ بِهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَ اللَّهِ مَا أُسْتَغْفَلُ بِالْمَکِیدَةِ وَ لَا أُسْتَغْمَزُ بِالشَّدِیدَةِ
سوگند به خدا، معاویه از من سیاستمدارتر نیست، امّا معاویه حیلهگر و جنایتکار است، اگر نیرنگ ناپسند نبود من زیرکترین افراد بودم، ولى هر نیرنگى گناه، و هر گناهى نوعى کفر و انکار است، روز رستاخیز در دست هر حیله گرى پرچمى است که با آن شناخته مىشود. به خدا سوگند، من با فریبکارى غافلگیر نمىشوم، و با سختگیرى ناتوان نخواهم شد.
امام علی (ع) با بیان این نکته هر نوع نیرنگ و عوامفریبی (دماگوژی) را محکوم میکند، هر چند برای اهداف مقدس باشد.
فهوای مطالبی که در بالا بدان اشاره شد، عوام فریبی یکی از محوریترین عوامل عقبماندگی و عدم توسعه در جوامع در حال رشد است.
عوامفریبان کوچکترین انتقاد از خود را توطئه تلقی و آن را بر نمیتابند و یارای تحمل نظرات سازنده و مفید را هم ندارند و زود بر میآشوبند. از آنجا که با حساب و کتاب، علم و خرد در اداره امور میانه خوبی ندارند، تنها با طرح شعارهای دهن پرکن و غیرعلمی مطالبات و انتظارات مردم را به منظور کنترل آن، به آیندهای نزدیک (فردایی که هرگز نمیآید) موکول میکنند، بدون انکه زمینههای آن را فراهم سازند، غافل از اینکه سپردن مطالبات به آینده نزدیک، خود سبب نوعی تراکم مطالبات شده و منجر به انفجار اجتماعی میشود.
حال اگر از وکلای مردم در پارلمان شهری پرسش شود از شما 13 نفر چند نفر از این موضوع اطلاع دارید، و چقدر در طول شبانهروز به فکر خدمت به مردم هستید، چه جوابی خواهند داشت؟
و چقدر غریب و مستور است واژه خدمت در این شهر. نمیدانیم این واژه تا کی باید در فراموشخانه ذهن مدیران شهر خاک بخورد.
و همه مشغول به کار خویشند و مردم تماشاگر هنرنمایی آنان تا شاید از کارهای خویش فارغ شوند و به حرفهای آنان گوش فرا دهند. شاید زمانی برسد که مردم واژه مقدس خدمت را از زبان آنان بشنوند.
اما نمیدانیم که یکباره آنان را چه شده است که از مسائل شخصی خویش فارغ شدهاند و اینگونه برای خدمت از هم سبقت میگیرند و با بداخلاقی بر مدار سیاست و قدرت حرکت میکنند.
شاهدی میگفت که هرکس به کار خویش هست، تو هم به فکر خود باش.
اما نمیدانست که ما به کار خود که همانا روکردن عوام فریبیها و احیای خدمت خالصانه که در این برهه، کشورمان واقعاً بدان نیاز مبرم دارد، قدمهای مفید، منتقدانه و روشنگرانهای برداشته و خواهیم برداشت.
و به قول شاعر هر روز به خود تلنگری میزنیم که:
ندیدی لاشههای مطبخ خونین شهرت را
اگر دیدی، چرا بر سفرهاش هر روز مهمانی؟
اگر جهان، جهان عقلگرايي نبود، به احتمال، خدمت اينگونه تعريف ميشد: استفاده نادرست و عوام فريبانه از دموكراسي و اعتماد مردم.
به امید روزی که مردم و نخبگان ما میدان عوامفریبی را بر عوام فریبان تنگ کرده و شاهد توسعه همه جانبه شهر خود باشیم .