آخرین عناوین

١١٠ هزار مسافر در دور نخست تعطیلات نوروزی در استان سمنان اسکان یافتند
۹ هزار مسافر نوروزی از اسکله‌های تفریحی گلستان استفاده کردند
نخستین اتوبوس سیار خون‌گیری تحویل انتقال خون گلستان شد
قلعه عقاب‌ها در انتظار جام قهرمانی بسکتبال آسیا
دومین اردوی تیم ملی هندبال جوانان دختر کشور در شاهرود
کاستی‌های ورزشگاه وحدت آستارا برطرف می‌شود
تلاش کم نظیر وزنه‌برداران گیلانی با کسب ۲۹ مدال در سال گذشته
چهار میلیارد و ۹۰۰ میلیون تومان هزینه‌های درمانی زوج‌های نابارور گیلان پرداخت شد
فروش نوروزی صنایع دستی گیلان ۷۰ درصد افزایش یافت
فروش نوروزی صنایع دستی گیلان ۷۰ درصد افزایش یافت
حوادث رانندگی در جاده های گیلان ۹ کشته برجای گذاشت
۲۸ هزار و ۵۲۳ نفر در مدارس گیلان اسکان یافتند
گام مهم تامین اعتبار تکمیل سالن ورزشی نور برداشته شد
مشکلات ۶۵ واحد تولیدی دردادگستری مازندران گره گشایی شد
عرضه بنزین ۱۴ درصد افزایش داشت
زخم کندوان ؛ چالش سقوط سنگ و کمبود امکانات پلیس راهی
حرکت تُند مازندران بر روی ریل بیماری کووید ۱۹
متوسط نرخ تورم مازندران از میانگین کشوری بالاتر است
بازدیدچهار میلیون و و ۳۲۷ هزار و ۲۷۴ نفر از جاذبه های تاریخی، فرهنگی و گردشگری مازندران
فیلم داستانی « نابرده گنج» در ساری به پایان رسید
کد خبر: 6717 1393/07/25  
بخش 2 / در گفتگو با دکتر هادي ابراهيمي تبیین شد :

علل انحراف و واكاوي ناكامي جريان روشنفكري در ایران


متاسفانه باید عرض کنم که ضربان قلب دولت آقای سپهسالار در لندن کنترل می شد و مردم و دولت ایران بازیچه سیاست های استعماری انگلیس بودند

 

بررسي علل انحراف و واكاوي ناكامي جريان روشنفكري در ایران

اشاره: گفتگوي قبلي با هادي ابراهيمي بازتاب زيادي در فضاي رسانه اي و افكار عمومي داشته است، شايد اين مهم بدليل شاخصه تعامل و رسانه اي بودن او در ادوار مديريتي بوده كه همواره تيتر اول رسانه هاي استاني و بعضا كشوري باشد، اما همه واقعيت اين نيست، كمتر كسي است كه پاي صحبت هاي او بنشيند و به مهارتهاي تكنيكي او در فن بيان و اصول سخنراني اذعان نكند. او برخاسته از طبقه محروم و زجر كشيده جامعه است، خودش اذعان مي كند كه در يك خانواده روستايي و پرجمعيت بزرگ شده و در اين مسير سختيهاي زيادي را متحمل شده است. هادي ابراهيمي در دوران تصدي مسووليت سياسي استان كادر جديدي از جوانان مومن و انقلابي استان و شهرستان را وارد بدنه مديريتي كرد، و برغم جواني، هم در صحنه اجرايي و هم در عرصه تئوري پردازي شايستگي هاي خوبي از خود به نمايش گذاشت، البته اين ويژگي ها نافي برخي از انتقادات هم نسبت به او نيست . دكتر ابراهيمي اكنون به كارها و برنامه هاي دانشگاهي خود مشغول است.
آنچه كه در پي مي آيد؛ بخش دوم گفتگوي ما با ايشان در زمينه بررسي علل انحراف و واكاوي ناكامي جريان روشنفكري و مشروطه در ايران است. هادي ابراهيمي دانش آموخته علوم سياسي در مقطع دكتري با گرايش مسايل ايران است و به زودي كتاب نسبت انقلاب اسلامي با بيداري اسلامي را وارد بازار نشر خواهد كرد.

---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

سوال: لطفا قبل از شروع بحث بفرمایید چه ابزارهایی برای تحلیل مشروطه و جریان روشنفکری ضروری است و چرا جنابعالی بر مبنای یک بررسی روندکاوی تطبیقی – تاریخی این موضوع را مورد بحث و بررسی قرار می دهید؟

ضمن تشکر از پیگیری های خوب شما باید عرض کنم تحلیل جریان روشنفکری و مشروطه ایران با ابزاری يكسان غیرممکن است، برای روشن شدن هر بخش آن روش شناسي خاص همان بخش بايد مورد پژوهش قرار گیرد، آنچه که مورد توجه ما در این گفتگو می باشد پرداختن به جزييات و ریشه یابی حوادث و وقایع است، و بنده تلاش می کنم تادر این گفتگو حتي المقدور پیوند بین بخش های مختلف تحولات اجتماعی صورت بگيرد و از نگاه تک بعدی به وقایع تاریخی – سياسي اجتناب کنم و هر تحول را در کنار دیگری مورد ارزیابی قرار دهم تا مجال لازم برای نقد و ارزیابی جریان روشنفکری در پرتو برقراری ارتباط بین اجزای آن تحول تاریخی فراهم شود. هدف حقیر این است تا لایه های مختلف در جریان روشنفکری ایران بازشناسی شود و هر کدام به تفکیک مورد نقد و ارزیابی قرار گیرد یعنی بر ان هستیم تا ضمن اینکه انگیزه های نیروهای درگیر را در جریان روشنفکری و مشروطه ایران باز کاوی می کنم هر کدام را با معیار منافع و مصالح ملی به سنجش در بیاورم، با همین رویکرد بنده شرایط تاریخی را مورد بازبینی قراردادم ونقش انجمن های سری مثل فراماسونری و فراموشخانه در همین راستادر بخش قبلي ارزیابی شدند.

سوال: با توجه به مقدمه ای که بیان فرمودید به نظر جنابعالی چه عوامل و شرایطی زمینه را در کشورما برای به قدرت رسیدن دولت استبدادی شبه مدرن فراهم کرده؟ و از سویی جنابعالی مهمترین نقاط ضعف جریان روشنفکری را در چه عوامل و شرايطي می دانید؟

باید عرض کنم، ناکامی مشروطه و فضای بحرانی که انگلیسی ها و برخی از خوانین در کشور ما ایجاد کرده بودند و اندیشه باستانگرایی برخی از روشنفکران غرب زده، زمینه ساز به قدرت رسیدن دولت استبدادی شبه مدرن در ایران شد. از سوی دیگر به نظرم مهمترین ضعف عمده روشنفکران ما در این مقوله برخورد غیرنقادانه با فرهنگ و تمدن غربی بود، یعنی بدون اینکه توجهی به مبانی فکری و اجتماعی مدرنیسم و تمدن غربی داشته باشند، با تقلید کورکورانه ای که از غرب داشته اند مفاهیم و اندیشه های مدرن را در ایران مطرح کردند و توقع داشته اند که جامعة ایران با استفاده از الگوی غرب در کوتاه ترین زمان به توسعه دسترسي پیدا کند. طبیعتاً این فقط یک بخش از فضای کلی حاکم بر جریان روشنفکری در آن دوره بود، بخش دوم را شما باید در بی اعتنایی این جریان نسبت به سنت ها و ارزشهای جامعه ایرانی در آن روز بدانيد كه حقیر در مصاحبه قبلی، به بخش هایی از آن اشاره کردم متأسفانه برخی از شعارها و بحث های غیردینی از سوی عده ای از روشنفکران، علماء و توده های مردم را نسبت به جریان روشنفکری بدبین کرد، شما وقتی که اندیشه ها و انتقادات شیخ فضل الله نوری از مشروطه خواهان را بررسی می کنید ملاحظه می فرمایید که عمده انتقادات شیخ فضل الله از مشروطه خواهان بدلیل اندیشه های الحادی و انحرافی و توهین به مقدسات از سوی آنان بوده است. نکته بعدی عدم پایبندی این افراد به منافع ملی، آنقدر برخي از این آقایان به دولتهای غربی اعتماد کرده بودند که در واگذاری امتیازات کلان به این کشورها از هیچ تلاش فروگذاری نمی کردند اینکه عرض می کنم روشنفکران در کشور ما از پایگاه مردمی قوی در آن دوره برخوردار نبودند مهمترین دلیلش هم بخاطر این بودکه آنها برای ارزشها و اعتقادات دینی مردم احترام قائل نبودند و از سوی دیگر در مجالس و محافل خاص محصور بودن و ارتباطشان با مردم بسیار کم بود. بعضی ها فکر میکنند که حقیر خیلی تعصبی حرف می زنم. و یک طرفه داوری و قضاوت می کنم؛ امّا شما ملاحظه بفرمایید روشن فکرانی مثل آخوند زاده و میرزا ملکم خان و طالبوف که دم از علم و عقل و ملت وخاک می زدند اما دستشان در دست دشمنان کشور ما بود، رشوه می گرفتند و ثروت و منابع کشور ما را به سوی غرب سرازیر می کردند. این چیزها را من از خودم نمی گویم، در تاریخ آمده است. یا برخی از روشنفکران ما برای آنکه دیگر لقب عقب افتاده به آنها ندهند و به آنها متمدن بگویند از کنار زاغه نشینان و حلبی آبادی های تهران به جشن فرهنگ و هنر شیرازمي رفتند و سناریوی ازدواج دومرد را در برابر غریبها به نمایش می گذاشته اند حتّی در برخی از جاها از غرب هم جلوتر می افتادند...
در بخش قبلی مصاحبه هم عرض کردم ما باید نوع تفکر و مشخصه های جریان روشنفکری را بشناسیم چون اصطلاحات مهم نیست، بلکه ماهیت و محتوای تفکر باید مطمح نظر باشد و می تواند ملاکی برای ارزیابی تفکرات مشابه در هر عصری باشد. حقیر از استقبال گرم و صمیمی هم عزیزانیکه این مباحث تاریخی و سیاسی را دنبال می کنند تشکر می کنند، خیلی از بزرگواران بنده را با این بضاعت اندک علمی مورد لطف قرار داده اند و با تماس های تلفنی و ارسال پیامک، خواستار استمرار گفتگوهای تحلیلی این چنینی در فضای رسانه های مجازی شدند البته بنده قبل از هر چیز باید از رسانه های مجازی و مکتوب استان تقدیر وتشکر کنم که آن را انعكاس دادند ، امیدوارم این تلاش های اندک مرضی رضای خاطر حق باشد.

سوال: آقای دکتر! در بخش قبلی گفتگو، جنابعالی به مبانی فکری و تأثیرپذیری جریان روشنفکری از تحولات غرب اشاره داشته اید خصوصا به نقش برجسته میرزاملکم خان در تأسیس لژهای فراماسونری در ایران، در امتداد نکات گذشته که بنا شده بود این صحبت ها ادامه داشته باشد چه مباحثي مطرح می شود؟

حقیر مقدمتاً این نکته را عرض کنم که ما غیر از وابستگر روشن، نوعی وابستگی فکری و روحی را هم در روشنفکران مان می دیدیم که به تعبیر امام بزرگوارمان بدترین نوع وابستگی بود، یعنی نشان می دادکه اندیشه های غربی مثل یک تار وپود نامرئی ، همة وجود روشنفکران ما را دربرگرفته و به همین دلیل بنده عنوان روشنفکران وابسته را برای این سیر پیشنهادی انتخاب کردم، در خصوص تحولات فکری و شکل گیری عقاید میرزا فتحعلی آخوند زاده باید عرض کنم که از ابتداء از اعتقاد به دین اسلام آغاز میشه، و بعد هم با آمیخته شدن اسلام با اندیشه های غربی ادامه پیدا می کند یعنی تا مرزالحاد با اسلام. بنده فکر می کنم زندگی و عقاید او در سه مرحله شکل گرفته، مرحله اول دورانی است که او آموزش قرآن مقدمات وفقه را فراگرفته، مرحله دوم هم آشنایی او با میرزا شفیع و میزان تأثیرپذيري آخوند زاده از میرزا شفیع، که باید عرض کنم میرزا شفیع خودش از علمای اهل تسامح بوده و نسبت به دین و روحانیت هیچ نظر مساعدی نداشت و مرحله سوم هم زمانی بود که آخوندزاده جهت اقامت به تفلیس رفته بود یعنی سیر اندیشه ای او از اینجا شروع می شود، یعنی اینجا باید بررسی بشه که چرا دستگاه حکومتی قفقاز این قدر بر روی افرادی چون میرزا فتحعلی سرمایه گذاری می کند در هر صورت ما وقتی که به تحولات تاريخي نظر می افکنیم ملاحظه می کنیم که روسها هم در کشاکش رقابت با انگلیس و فرانسه به صغیر و کبیر كشورما رحم نکردند و به تقسیم و تاراج کشورما پرداخته اند، پس چطور در حق فردی مثل آخوندزاده می خواهند این قدر ترحم داشته باشند؟ 
كه اين بر مي گردد به زمینه هایی كه در آخوندزاده مشاهده کردند و به این نتیجه رسیدند که از او برای هجوم حساب شده به فرهنگ و عقاید و ارزشهای اسلامي ما استفاده کنند و به همین دلیل روشنفکرانی چون آخوندزاده تحت تأثیر فرهنگ غربی سردمدار حرکتی به نام پروتستانیزم اسلامی می شوند؛ یعنی تمام تلاش شان را می کنند تا بحث تجدیدنظر طلبي در اسلام را دنبال کنند در حالیکه پروتستانیزم یک نهضت دینی بود که در قرن شانزدهم با اصلاحات دینی در اروپا شروع شد و افرادی که آن را دنبال می کردند هدف اصلی شان اصلاح دستگاه کلیسا در غرب بود، حالا شما ملاحظه بفرمایید عنصری مثل آخوندزاده بدون اینکه اصلا توجهی به زمینه های چنین حرکتی در غرب بکند، صحبت از دگرگونی در اسلام و شریعت اسلام می کنند.

سوال : یعنی تجدیدنظرطلبي در اسلام ؟

بله درست اشاره کردید، یعنی تساهل و تسامح مذهبی که در اثر تفکر عقلی و علمی حاصل می شود و این دسته از روشنفکران از آن به عنوان فربهی معرفت مذهبی یاد می کردند، در حالیکه شما مستحضرید، ورود به فقاهت به تعبير مقام معظم رهبری یک متد است و نیاز به تخصص خاص خودش را دارد و نمی شود بدون تهذیب باطن از نگرش هاي غربگرايانه و تجددطلبانه در فقه ورود پیدا کرد، این نکته را من باب تذکر عرض کنم؛ که متأسفانه هنوز هم بعضاً برخی از افراد كه ادعاي روشنفكري دارند مثل سروش و كديور با پای چوبین و آلوده به منیتها وهوسهای عقلی و روشنفکری، با عناوینی چون بسط شریعت، و یافربه کردن معرفت دینی بحث هایی را پیرامون تجدیدنظرطلبي در اسلام و قواعد دینی و یا اسلام منهاي روحانیت را مطرح می کنند که باید عرض کنم همان تیر در کمان استکبار است که هر زمان با عنوان و موضوع تازه ای از زبان و قلم یکی از روشنفکران تكرار می شود.به هر صورت این نکته را عرض می کنم که آخوندزاده در عین جوانی و بی بصیرتی مجموعه ای از خودتحت عنوان مکتوبات کمال الدوله را تنظیم کرد این مجموعه متضمن انتقاد شدید او از اسلام و توهین به مقدسات مسلمانان بود و او تلاش کرد تا اوج تاثیرپذیری خود از فرهنگ غرب را به نمایش بگذارد. 
موضوع بعدی که بنده باید به آن اشاره کنم تلاش بیست ساله او برای باوراندن ضرورت تغییر خط الفبایی در اسلام است البته دور از انتظار هم نبود و بالاخره شما ملاحظه بفرمایید روشنفکری که بر سر خوان رحمت وحمایت دولت روسيه نشسته بود این چنین به غیرت و تعصب اسلامی نتازد؟ بالاخره این طیف از روشنفکران در برابر ولی نعمتهای خود وظیفه ای داشته اند که می بايستي ادا می کردند؛ در هر حال این همه تعصب به نظر بنده ناشی از فناتیک بود. عمده ترین اهداف این طیف از روشنفکران در هجوم به خط در اسلام این بود که با هجوم به فرهنگ، آداب و تاریخ ما، ارتباط و پیوند ملت ریشه داری و با تمدنی چون ایران را با گذشته خود قطع کنند چون شما وقتی که به نوشتجات و اثار او نظر می کنید از یک طرف تمدن بزرگ اسلامی را که دستمایة رنسانس غرب شده بود نادیده می گیرد و از طرف دیگر هم امکان ترقی و پیشرفت را در گرو تغییر خط قرار می دهد. من این نکته را خدمت شما عرض کنم که این دسته از روشنفکران که مرعوب تمدن غرب بودند؛ آموختن سواد و حرکت به سیاق اصول فرهنگ غربی را تربیت قلمداد می کردند و حتی آنرا مدح و ستایش می نمودند و مخالف آنرا هم بی تربیتی نامگذاری می کردند، شما وقتی که تاریخ را ملاحظه می فرمایید، عین همین استفاده را سید حسن تقی زاده هم کرد و هر جا می خواهد از غربیها مدح و تعریف کند، می گفت آنها تربیت یافته اند! بنده تأسف می خورم به حال برخی از مورخین که عناصری چون تقی زاده، میرزا ملکم خان و آخوندزاده را وطن پرست، علاقمند به ایران و ملت دوست قلمداد می کنند. 

سوال : بحث های جالبی را مطرح کردید به لحاظ دستگاه اندیشگي آخوندزاده متأثر از چه کسی است و دلایل ناکامي او را در برنامه هایش چه می دانید؟

با بررسی که حقیر داشتم آخوندزاده تحت تأثیر الهامات و اندیشه های جان استوارت میل است؛ چون رسالة آزادی فرد و قدرت دولت که اثر استوارت میل است از طرف آخوندزاده به نام تفهیم حریّت ترجمه شده است، حال بنده می خواهم شما جان استوارت میل را هم بهتر بشناسید اینکه او چه کسی است و چه اندیشه ای دارد؟ باید عرض کنم اساس اندیشه جان استوارت میل بر مبنای آزادی است به معنای آزاد و بلاقید. او در رساله آزادی فرد وقدرت دولت می گوید پیشوایان دینی مردم که (روحانیون) باشند از طریق حاکمیت احکام دینی موانع عمده ای را در جامعه برای مردم ایجاد کردند، بنابراین نتیجه ای که شما از این بحث می توانید بگیرید کاملاً روشن می شود. یعنی مخالفت صریح و اشکار با دین و روحانیّت ، وقتی که مراد و رهبر فکری آخوندزاده عنصری به مثابه جان استوارت ميل مي شود ملاحظه می کنید که تنفر وی از اسلام چقدر زیادمی شود با اینکه می دانست دیگر بازگشت به زرتشت در ایران ممکن نیست، بلکه به دلیل عناد ومخالفتی که با اسلام داشت تلاش می کرد که مردم را به واسطة تحریک احساسات ملی گرایانه و ذکر سابقه زرتشت در ایران از اسلام دور کند. بنده می خواهم این نکته را خدمت شما عرض کنم و آن این است که اشخاصی مثل آخوندزاده در جریان یک تفکر قرار دارد آن هم در یک برنامه ریزی دقیق و حساب شده که به نظرم تنها هم ردپای استعمار غربی را می بیند و هم هدایت و کمک های بی دریغ عوامل غربی، اینها در دستگاه سیاست غرب، تحت تربیت و پرورش بودند، که باید عرض کنم همگی حکایت از حضور استکبار و بدست گرفتن سر نخ این تفکر است.
بنده بنای بر سیاسی کردن اندیشه و تفکر امثال آخوند زاده ها را ندارم، اما این پرسش را مطرح می کنم و بعيد هم می دانم که کسانی چون آخوندزاده قدرت تشخیص و تمیز بین اصول و عقاید اسلامی را با عملکرد و خلفای جور نداشته باشند؟ چطور می شود که چشم آنها بر روی سیاستمداران تربيت شده غربی بسته می ماند و ظلم آنها به حساب ایده و تفکر غربی نگاشته نمی شود؟ اما همین چشم ها همه ظلمها و ستم های خلفای بنی امیه را به نام اسلام می نویسد و برای از بین بردن اسلام از هیچ امری ممانعت نمی کنند.

سوال :آقای دکتر ابراهیمی! یکی دیگر از افرادی که نقش تأثیرگذاری در جریان روشنفکری وابسته از خود برجای گذاشت میرزای حسین خان سپهسالار است که تأثیرات زیادی از آخوندزاده پذیرفته است چه توضیحاتی پیرامون ایشان دارید؟

جای دارد به این نکته اشاره کنم که یکی از روشهای ترقی و پیشرفت در حکومت های استبدادی ، چاپلوسی و شیرین زبانی و بله قربانگویی به مقامات درباری بود فی الواقع تغییر پایگاه اجتماعی خانواده میرزاحسین خان بی تاثیر از این روشها نبود، شما خیلی خوب اشاره کردید؛ میرزا خان سپهسالار کاملاً از وضعیت فکری و فرهنگی میرزا ملکم خان ونقش او به عنوان فردی که پایه گذار فراماسونری در ایران بود اطلاع داشت در کنار آن ملکم خان نه فقط اسلام، بلکه فلسفه وجود ادیان الهی را هم زیر سوال می برد، حقیر وقتی که کتاب زمینه های تجدد و دین زدایی درایران را مطالعه می کردم در آنجا اشاراتی به برخی از ویژگی های ملکم خان که در گفتگوی قبلی هم به آن اشاره کرده بودم شده بود؛ اساس و مش فکری میرزاملکم خان بر دین زدایی از جامعه بوده است همانطور که شما اشاره کردید از اینجا می توانیم به شخصیت و گرایش واقعی میرزاحسین خان سپهسالار درگزینش ملکم خان در عین آگاهی کامل از تفکرات او به عنوان نزدیکترین همکارخود پی ببریم. یا یکی دیگر از افرادیکه با سپهسالار دوست و همفکر بود جلال الدین میرزای قاجار است او هم مثل آخوندزاده آشکارا براسلام و ارزشهای دینی حمله می کرد، خانه اش هم مرکز فتنة معاندان دین ستیز بود و عموماً جلسات فراموشخانه، که همان اولین تشکیلات فراماسونری ایران بود، در خانه وی تشکیل می شد، و فرد دیگری هم که در میرزاحسین خان سپهسالار تأثیر بسزایی داشت میرزا صفا بود که او را در سستی اعتقاد و گرایش به فرهنگ لاابالی گری دینی و غربگرایی شتاب بیشتری داد، البته این نکته را عرض کنم که برخی از محققان کشورمان نظیر آقای جعفریان در کتاب بررسی و تحقیق در جنبش مشروطیت از میرزاحسین خان سپهسالار به عنوان پدر علمی روشنفکری و میرزا ملکم خان راپدر فکری روشنفکری غرب زده معاصر ایران می دانند، یا دوستی و نزدیکی لايارد سفیر انگلیس با میرزاحسین خان سپهسالار که در جهت گیری های فکری سپهسالار نقش موثري داشت، و حتی برخی از مورخین یاد می کنند که ارادت سپسهالار به لايارد انگلیسي تا حدی بود که وی ایام نقاهت را در سفارت ایران سپری کرد و میرزا حسین خان شخصا از وی پرستاری می کرد. عناصری که وقتی شما به عملکردآنها نگاه می کنید بجز سینه چاکی در برابر ارزشهای لائیک و لیبرالیستی ومخالفت با ارزشهای اسلامی ودینی تفکر دیگری نداشته اند. 

سوال : همانطوري كه بيان فرموديد کارنامه فرهنگی سپهسالار مشحون از غربیگرایی و شیفتگي در فرهنگ غرب است به گونه ای كه یکی از محققین غربی که در زمان او به ایران آمده بود در وصف شمایل ظاهری او گفته بود که اطوار و رفتارش متجدد مآب و اروپایی پسند بود و بعضی ها هم می گویند موسیقی اروپایی از همین دوران ترویج یافته بود نظر شما چیه؟

ببینید! آقای ناظم الاسلام کرمانی درکتاب تاریخ بیداری ایرانیان به دوران صدراعظمي سپهسالار در دولت ایران اشارات خوبی داشته است همچنان که جنابعالی در سوالاتان هم مطرح کردید تلقی بنده از این دوران هم همین است، برنامه های غربیگرایانه او تاجایی ادامه یافت که در اذهان عمومی این موضوع قوت گرفته بود که او قصد دارد ایران را مسیحی کند، اشاره ای که هم شما به موسیقی داشته اید در واقع ترویج آن همه از این دوران بود یعنی در این مجالس به سبک مجالس کنسرت غریبان به رقص و آواز و شب گذارنی می پرداختند حتی نقل شده است که سپهسالار در نشانه های رسمی کشور هم به سبک غربیها تغییراتی داد و به اقتباس از لژیون دنور فرانسه نشان شیر و خورشید جدید را ساخت، صرفنظر از این مباحث در آداب اداری هم به تقلید از غربیها تغییراتی را رواج داد، خب ملاحظه بفرمایید سپهسالار با چنين فرهنگی پرورش پیدا می کند و در صدر مقامات اجرایی کشور قرار می گیرد، دست مایه اصلی تغییرات اوناسیونالیسم و لیبرالیسم غربی است که شما هم اشاره کردید، متاسفانه برخی از روشنفکران ما با ساده انگاری اینگونه القاء می کنند که فشار کشورهای غربی به ویژه انگلیس و فرانسه در آن مقطع برای انجام اصلاحات ساختاری و برای ترقی و پیشرفت بوده است؛ بنده با قاطعیت این نکته را عرض می کنم که هدفشان جز ویران کردن ساختارها و نهادهای ارزشهای اسلامی چیز دیگر نبوده است یعنی تصمیم شاه این بود که به نوعی یک ساختمانی را در کشورمان ایجاد کنند برمبنای مدنیت غربی که ناسیونالیسم و لیبرالیسم همه آثار ولوازمش بود، البته ما با آن بخش از ناسیونالیسم که به مفهوم بازگشت به آداب و رسوم بومي برای دعوت به برادری ایمانی باشد مشکلی نداریم. اما اگر این قومیت و ملیت بخواهد در برابر اسلام و به منظور تضعیف ارزشهای اسلامی باشد امری مطرود و مردود است. متأسفانه این نکته را خدمت شما عرض کنم دولتهایی که در طول سلسله قاجاریه و پهلوی بر سر کار آمدند همیشه کوشش کردند آن بخش اسلامی را از تاریخ ملت ایران جدا کنند و قطعة ایران باستان را به فرهنگ و مدنیت غربی روز پیوند دهند يعني ترويج ايراني گري در مقابل اسلام گرايي مثلاً همین آخوندزاده اعلام می کند که همه گرفتارهاییها و بدبختیهای ملت ایران از آمدن اسلام به این منطقه است و همیشه در صحبت های خود به تجلیل از ایران باستان و شاهان و آیین زرتشت می پرداخت یا محمدعلی فروغی در نطق خود در تاجگذاری رضاخان، مبانی و اصول باستانگرایی را ترسيم می کند و محمدرضاشاه هم در جشن های دوهزارو پانصدساله تاریخ ایران را از هجري به شاهنشاهی تغییر می دهد. یا هیاهویی که برخی از سیاستمداران و روشنفکران در آن مقطع بر سرآزادی و حدود ان به راه انداخته بودند و رفتارهای خلاف شرعی که در افراد وابسته به فرهنگ غرب دیده شد، باعث شد که مجتهد بزرگ تهرانی، آیت اله حاج ملا علی کنی رحمه الله نامه ای بنویسد و در آن نامه از اشکالات این نوع آزادی که معین شده بود سخن براند.

سوال : یکی از اقدامات بحث برانگیز میرازحسين خان سپهسالار در مقام صدراعظم دولت ایران ترغیب و بردن ناصرالدین شاه قاجار به فرنگ بوده است این در حالی بود که هیچ کدام از پادشاهان ایران به ممالک اروپایی در آن مقطع پای نگذاشته بودند، بفرمایید این موضوع در نتیجه چه عواملی بوده است؟

به سوال خیلی خوبی اشاره کردید این سوال شما می تواند بحث های جالبی را در برداشته باشد بحث اول را بنده از اینجا پی می گیرم که متناسب با تحولات صنعتي و اینکه در آن مقطع فرانسه و انگلیس دو بلوک قدرتمند بودند و طبیعتاً پادشاهان عثمانی، ژاپن و ایران که قبله آمال خود را اصلاحات غربی می دیدند، یکی پس از دیگری به آن کشورها رفته اند، اما همه بحث این نیست؛ بلکه پشت صحنه این ماجرا بر می گردد به شروطی که انگلیسی ها در بدو صدرات سپهسالار با او انجام داده بودند و آن هم بردن شاه به انگلیس بود و خب این سفر برای انگلیسی ها خیلی مهم بود و بخاطر اینکه از یک سو ايران در مرز غربی مستعمره انگلیسی، یعنی هندوستان قرار داشت و از طرف دیگر همسایة جنوبی رقیبش روسیه بود نکته سوم اینکه غربیها در پی اشاعه فرهنگ لیبرالیسم و پارلمانتاریسمی بودند و هدف عمدة سپهسالار از بردن شاه به فرنگ در حقیقت هماهنگ کردن شاه با اندیشه های خودش در پیاده کردن اصلاحات غربی درکشور بوده است. 
علیرغم تبلیغات عوام فریبانه سپهسالار در بیان مزیت این سفر، شاه به این سفر با دیده یک سفر توریستی می نگریست، هیچ برنامه ای که نیاز به چانه زنی سیاسی و گرفتن امتیاز بوده باشد طراحی نشده بود، بودجه خزانه کشور هم بسیار ناچیز بود بالاخره به رغم اینکه شاه دو دل و سردرگم برای رفتن بود سپهسالار شاه را متقاعد برای رفتن به سفر می کند چون یکی از شروط صدراتش بود و نمی توانست در مقابل تعهدی که به انگلیسی ها داده است کوتاه بیاید.

سوال : آقای دکتر این سفر چقدر به طول انجامید و چه نتایجی داشت؟

این سفر هیچ نتیجه ای برای کشورمان نداشت، پنج ماه سفرشاه به فرنگ به طول انجامید شاه از کشورهای روسیه، آلمان، بلژیک، انگلیس، فرانسه، سوئیس، ایتالیا و اتریش بازدیدکرد، غربی ها در وراي لبخندهای ظاهری برای شاه و هیات ایرانی در این سفرها، در فکر نفوذ هر چه بیشتر در ایران و کنترل مقدرات این کشور به منظور رسیدن به اهداف استعماری خودشان بودندالبته الان هم ما همان لبخندهاي عوام فريبانه و ظاهري را از سوي غربي ها ملاحظه مي كنيم. 
و شما می بینید در جریان این سفر و سفرهای بعدی است که شاه را وادار به پذیرش عهدنامه اجرایی بخش هایی از سرزمین های شرقی کشور ما می کنند ، پای مستشاران نظامی بیگانه به ایران باز می شود ، و فکر تاسیس نظامات غربی در کشورما دنبال می شود، و اتفاقاً سفر بعدی شاه هم به اروپا چیزی جز پذیرش افسران اتریش و رومی برای کشور ما ره آوردی نداشته است و شما می توانید ملاحظه کنید که چگونه بودجه و امکانات ناچیز کشور صرف ماهها عیاشی و خوش گذرانی هیات همراه پر تعداد شاه و درباریان شد. این سفرها هم بر شدت بدبختي مردم در معیشت می افزود و همه وابستگي سیاسی و فرهنگی برای کشورمان ایجاد می کرد ، شما بعدها همین رویه را از سوی محمد علی فروغي یکی دیگر از روشنفکران وابسته ملاحظه کنید که رضاه شاه را به ترکیه می برد و حاصل آن سفر کشف حجاب و تغییر لباس و کلاه ایرانی می شود. یعنی می خواهم این نکته را خدمت شما عرض کنم که بدانید در پی این سفرها ، نه صنعتی در کشورمان ایجاد شد و نه پیشرفت علمی ،بلکه آنچه که بوقوع پیوست تغییر فرهنگ اسلامی ملی و رواج فرهنگ و تفکر غربی بود.

سوال: آقای دکتر بفرمائید چه امتیازاتی را دولت ایران در آن زمان به کشورهای اروپایی من جمله انگلیس داد؟

در مصاحبه گذشته هم بر این نکات اشاره کردم و الان هم عرض می کنم که در مساله ملی دفاع از حاکمیت بر سرزمین ایران روشنفکران غربگرا بر خلاف ادعای ملی گرایانه هیچ وقت قادر نبودند از منافع ملی ملت ایران دفاع کنند ، در همه منازعه ها ،مدعیان روشنفکری ، منافع ملت ایران را فدای مصالح خود و اربابان جیره خوار خود می کردند مثلاً واگذاری بخش هاي وسیع از سیستان و بلوچستان پیرو حکمیت انگلیس و نماینده حقوق ایران که ملکم خان بود و شخص او مهره سرسپرده انگلیس و به عنوان نماینده حقوق ایران از طرف سپهسالار معرفی می شود، آنقدر این امتیاز شرم آور بود که ناصرالدین شاه حاضر نشد بر پای آن مهر تایید بگذارد. اما سپسهسالار که در مقابل انگلیس از هر حیث تعهد کرده بود سرانجام تحت فشار حاکمان انگلیس به ناصرالدین شاه به جدایی بخش هایی از کشور تن می دهد، گذشته از این سپهسالار با پذیرش حکمیت دولت انگلیس در امور داخلی ایران ، مناطقی از سیستان و بلوچستان را به اجنبی واگذار می کند حالا شما عنایت فرمایید ،مناطقی که بیش از بیست و پنج قرن در مالکیت ایران بود و ساکنان آن خود را ایرانی دانسته اند ، یا موضوعي دیگري را که باید به آن اشاره کنم گذشتن از حقوق مسلم ایران در ماوراء خزر و آخال و کوک تپه و واگذاری آن به روسیه بود که سپهسالار در هنگامی که تصدی وزارت خارجه را داشت این کار را انجام داد.
و به خاطر همین بذل و بخشش ها سپهسالار از مصادر اموري که بر عهده داشت عزل می شود یا یکی از اقدامات دیگر سپهسالار زمانی که سپهسالاری کل قشون ایران را داشت آوردن صاحب منصبان اتریشی و روسی برای تربیت قشون ایران و تشکیل افواج نظامی مطابق برنامه های دولتهای بیگانه بود واقعاً تاسف بار بود روسها و انگلیسی ها به اندازه ای در آن مقطع رقابت داشته اند که روسها برای ورود یک نفر تبعه اطریشی مدتها مانع و اخلال ایجاد کردند تا اینکه فرد یاد شده بعد از مدتی جای خودش را به یک مامور روسی سپرده است،یعنی شما عملاً رقابت بین دو ابرقدرت را برای چنگ اندازی به منافع ملی ملاحظه و مشاهده می کنید، آنچه که بنده باید از خلال این بحث ها عرض بکنم این است که این نیروهای به اصطلاح تربیت شده ارتش مجری تام الاختیار سیاست های دولت های تربیت کننده شان بوده اند. 

سوال: آقای دکتر! یعنی می فرمائید نیروهای مسلح ایران در آن زمان کارآمدی لازم را نداشته اند؟

بله درست اشاره کرده اید ما به جای اینکه نیروی مسلحی وفادار به ملت و شکل یافته بر اساس باورهای دینی و ملی خودمان تربیت بکنیم این اتفاق نیافتاد. ارتش ما به ظاهر آراسته و مجهز بود ولی از باطن تهی بود. به طوری که در هجوم متفقین به کشورمان در جنگ جهانی دوم حتی یک ساعت هم مقاومت نکرد یعنی باید اعتراف کنیم به این مسئله که روشنفکران ما به جای آنکه سره را از ناسره تشخیص بدهند با نیروهای مسلح ما در آن مقطع معامله سیاسی کردند و آنها را تماماً به دست بیگانگان سپردند و متاسفانه این یکی از خیانت های بزرگی بود که تازمان پیروزی انقلاب اسلامی ادامه داشت . من اینجا از شما دعوت می کنم که به اظهارات فريدون آدمیت که کتاب اندیشه ترقی و حکومت قانون عصر سپهسالار را نوشته و این کتاب فی الواقع در مدح و تقدیس مقام میرزا حسین خان سپهسلار نوشته شده است خود او نتوانسته این اقدام وی را در پذیرفتن مستشاران روسی هضم نماید فلذا با شدت به اين کار حمله می کند و می گوید: تشکیل قزاقخانه غلط محض بود چرا شاه و سپهسالار پای فرماندهان روسی را به ایران باز کردند و ... و باز همین فرد می گوید : تاسیس واحد نظامی در قلب کشور به فرماندهی افسران دولت بیگانه که طی تاریخ دشمن استقلال و آزادی ایران بودند عین بی خردی سیاسی بود و عاري از عقل دور اندیش! یا در خصوص امتیاز رویتر که قبلاً به آن اشاره کردم که اگر اعتراضات روحانیت و پيشرو در جنبش مشروطیت خصوصاً رئیس المجتهدین پایتخت مرحوم حاج ملا علی کنی و سید صالح عرب نبود لغو نمی شد . بعنوان عرایض پایانی در این بخش خدمت همه عزیزان عرض می کنم تمام شعبده بازی هایی که دولت دست نشانده سپهسالار انجام داد سرنخ و ریشه اصلی اش در سیاست های انگلیس یافته بود. 
متاسفانه باید عرض کنم که ضربان قلب دولت آقای سپهسالار در لندن کنترل می شد و مردم و دولت ایران بازیچه سیاست های استعماری انگلیس بودند ودر اينجا هم استعمار انگلیس که همیشه مانع از اجرای آبادانی ایران آن روز بود به خوبی هوا خواهان و منادیان واقعی استقلال و ترقی کشورمان را می شناخت. فلذا با دسیسه چینی و حقه بازی سیاسی جریان دلسوز روحانیت شیعه را به عنوان مانع پیشرفت جلوه می کردند در حالی که علمای دین و روحانیون در دو قرن گذشته پرچمدار استقلال و پیشرفت آبرومندانه و عزتمندانه ایران بوده اند.

 

ایمیل مستقیم

info@shomaleemrooz.ir

نظرات خوانندگان

شماره پیامک:

ارمين
اميدوارم همه مردم ب خصوص جوانان ازاين مطالب درس بگيرندوروشنفكران واقعي ودلسوز ملت رابشناسند&

 


ارسال نظر:

نام: پست الکترونیکی:

متن پیام: